درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 59
بازدید کل : 54157
تعداد مطالب : 33
تعداد نظرات : 21
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


و خداوند اینجاست...




 
 



قاصدك

 

 

ساكت‌ و ساده‌ و سبك‌ بود؛ قاصدكی‌ كه‌ داشت‌ می‌رفت.

فرشته‌ای‌ به‌ او رسید و چیزی‌ گفت.

قاصدك‌ بی‌تاب‌ شد و هزار بار چرخید و چرخید و چرخید.

قاصدك‌ رو به‌ فرشته‌ كرد و گفت: اما شانه‌های‌ من‌ ظریف‌ است.

زیر بار این‌ خبر می‌شكند.

من‌ نازك‌تر از آنم‌ كه‌ پیامی‌ این‌ چنین‌ بزرگ‌ را با خود ببرم.
فرشته‌ گفت: درست‌ است، آن‌ چه‌ تو باید بر دوش‌ بكشی‌ ناممكن‌ است‌ و سنگین؛

حتی‌ برای‌ كوه. اما تو می‌توانی، زیرا قرار است‌ بی‌قرار باشی.

فرشته‌ گفت: فراموش‌ نكن. نام‌ تو قاصدك‌ است‌ و هر قاصدكی‌ یك‌ پیام رسان .
آن‌ وقت‌ فرشته‌ خبر را به‌ قاصدك‌ داد و رفت‌ و قاصدك‌ ماند

و خبری‌ دشوار كه‌ بوی‌ ازل‌ و ابد می‌داد.

حالا هزاران‌ سال‌ است‌ كه‌ قاصدك می‌رود،

می‌چرخد و می‌رود،

می‌رقصد و می‌رود و همه‌ می‌دانند كه‌ او با خود خبری‌ داد.
دیروز قاصدكی‌ به‌ حوالی‌ پنجره‌ات‌ آمده‌ بود.

خبری‌ آورده‌ بود و تو یادت‌ رفته‌ بود كه‌ هر قاصدكی‌ یك‌ پیام آور است.

پنجره‌ بسته‌ بود، تو نشنیدی‌ و او رد شد.
اما اگر باز هم‌ قاصدكی‌ را دیدی، دیگر نگذار كه‌ بی‌خبر بگذارد و برود.

از او بپرس‌ چه‌ بود آن‌ خبری‌ كه‌ روزی‌ فرشته‌ای‌ به‌ او گفت‌ و او این‌ همه‌ بی‌قرار شد

 

 

 


13 شهريور 1389برچسب:, :: 12:8 ::  نويسنده : نجمه
 
 



اگر فکر مى‌کنيد درس خواندن سخت است، به اين بچه نگاه کنيد

 

 

 

هرگاه احساس کرديد که ديگر بايد تسليم شويد، به اين مرد فکر کنيد

 

 

اگر فکر مى‌کنيد کارتان سخت است، به اين مرد نگاه کنيد

 

 

اگر از سيستم حمل و نقل گله داريد، به اين‌ها نگاه کنيد

 

 

اگر فکر مى‌کنيد جامعه با شما رفتارى ناعادلانه دارد، به اين پير زن نگاه کنيد

 

 

اگر فکر مى‌کنيد حقوقتان کم است، پس اين دختر بچه چه بگويد؟

 

 

اگر فکر مى‌کنيد دوستان زيادى نداريد ...

 

از زندگى لذت ببريد، همان‌گونه که هست و همان‌گونه که پيش مى‌آيد


ما از خيلى‌ها خوشبخت‌تريم
بسيارى چيزها در زندگى هستند که چشم شما را به خود جلب مى‌کنند
اما چيزهاى کمى هستند که اين کار را با قلب شما مى‌کنند ...
دنبال آن‌ها باشيد.

 


 
 


13 شهريور 1389برچسب:, :: 12:7 ::  نويسنده : نجمه

 

راه خوب زيستن
و درود خدا بر او، فرمود: مرگ بهتر از تن به ذلت دادن و به اندك ساختن بهتر از دست نياز به سوي مردم داشتن است. اگر به انسان نشسته در جاي خويش چيزي ندهند. با حركت و تلاش نيز نخواهد داد، روزگار دو روز است، روزي به سود تو، و روزي به زيان تو است، پس آنگاه كه به سود تو است به خوش گذراني و سركشي روي نياور، و آنگاه كه به زيان تو است شكيبا باش. (حكمت 396)
حقوق متقابل پدر و فرزند
و درود خدا بر او، فرمود: همانا فرزند را به پدر، و پدر را به فرزند حقي است: حق پدر در فرزند اين است كه فرزند در همه چيز جز نافرماني خدا، از پدر اطاعت كند، و حق فرزند بر پدر آن كه نام نيكو بر فرزند نهد،‌ خوب تربيتش كند، و او را قرآن بياموزد. (حكمت 399)
شناخت واقعيت ها و خرافات
و درود خدا بر او، فرمود: چشم زخم حقيقت دارد، استفاده از نيروهاي مرموز طبيعت حقيقت دارد، سحر و جادو وجود دارد، و فال نيك راست است؛ و رويداد بد را بدشگون دانستن، درست نيست، بوي خوش، درمان و نشاط آور، عسل درمان كننده و نشاط آور، سواري بهبودي آور، و نگاه به سبزه زار، درمان كننده و نشاط آور است. (حكمت 400)
ارزش عقل
و درود خدا بر او، فرمود: خدا عقل را به انساني نداد جز آن كه روزي او را با كمك عقل نجات بخشيد. (حكمت 407)
سر انجام حق ستيزي
و درود خدا بر او، فرمود: هر كس با حق در افتاد نابود شد. (حكمت 408)
هماهنگي قلب و چشم
و درود خدا بر او، فرمود: قلب، كتاب چشم است. (آنچه چشم بنگرد در قلب نشيند.) (حكمت 409)
ارزش پرهيزكاري
و درود خدا بر او، فرمود: تقوا در رأس همة ارزش هاي اخلاقي است. (حكمت 410)
احترام به استاد
و درود خدا بر او، فرمود: با آن كس كه تو را سخن آموخت به درشتي سخن مگو، و با كسي كه راه نيكو سخن گفتن به تو آموخت، لاف بلاغت مزن. (حكمت 411)
راه خودسازي
و درود خدا بر او، فرمود: در تربيت خويش تو را بس كه از آنچه بر ديگران نمي پسندي دوري كني. (حكمت 412)
راه تحمل مصيبت ها
و درود خدا بر او، فرمود: در مصيبت ها يا چون آزادگان بايد شكيبا بود، و يا چون ابلهان خود را به فراموشي زد. (حكمت 413)
روش برخورد با دنيا
(اميرالمؤمنين به فرزندش امام مجتبي خطاب كرد:) چيزي از دنياي حرام براي پس از مرگت باقي مگذار، زيرا آنچه از تو مي ماند نصيب يكي از دو تن خواهد شد، يا شخصي است كه آن را در طاعت خدا به كار گيرد، پس سعادتمند مي شود به چيزي كه تو را به هلاكت افكنده است. يا شخصي كه آن را در نافرماني خدا به كار گيرد، پس هلاك مي شود به آنچه كه تو جمع آوري كردي، پس تو در گناه او را ياري كرده اي، كه هيچ يك از اين دو نفر سزاوار آن نيستند تا بر خود مقدم داري. (اين حكمت بگونة ديگري نيز نقل شده؛) پس از ستايش پروردگار!  آنچه از دنيا هم اكنون در دست تو است، پيش از تو در دست ديگران بود، و پس از تو نيز به دست ديگران خواهد رسيد، و همانا تو براي دو نفر مال خواهي اندوخت، يا شخصي كه اموال جمع شدة تو را در طاعت خدا به كار گيرد، پس به آنچه كه تو را به هلاكت   افكند سعادتمند مي شود، يا كسي است كه آن را در گناه به كار اندازد، پس با اموال جمع شدة تو هلاك خواهد شد، كه هيچ يك از اين دو نفر سزاوار نيستند تا بر خود مقدمشان بداري، و بار آنان را بر دوش كشي، پس براي گذشتگان رحمت الهي، و براي بازماندگان روزي خدا را اميدوار باش. (حكمت 416)
راه درمان شهوت، و عفو اهانت كننده
(اصحاب امام پيرامونش نشسته بودند كه زني زيبا از آنجا عبور كرد. حاضران ديده به آن زن دوختند. امام فرمود: ) همانا ديدگان اين مردان به منظرة شهوت آميز دوخته شده و به هيجان آمده اند، هر گاه كسي از شما با نگاه به زني به شگفتي آيد، با همسرش بياميزد كه او نيز زني چون زن وي باشد. (مردي از خوارج گفت: خدا اين كافر را بكشد چقدر فقه مي داند!مردم براي كشتن او برخاستند، امام فرمود: ) آرام باشيد، دشنام را با دشنام بايد پاسخ داد يا بخشيدن از گناه. (حكمت 420)
ارزش نيكوكاري
و درود خدا بر او، فرمود: كار نيك به جا آوريد، و آن را هر مقدار كه باشد كوچك نشماريد، زيرا كوچك آن بزرگ، و اندك آن فراوان است، و كسي از شما نگويد كه: ديگري در انجام كار نيك از من سزاوارتر است!. گر چه سوگند به خدا كه چنين است، خوب و بد را طرفداراني است كه هر گاه هر كدام از آن دو را وا گذاريد، انجامشان خواهند داد. (حكمت 420)
ره آورد خودسازي
و درود خدا بر او، فرمود: كسي كه نهان خود را اصلاح كند، خدا آشكار او را نيكو گرداند، و كسي كه براي دين خود كار كند، خدا دنياي او را كفايت فرمايد، و كسي كه ميان خود و خدا را نيكو گرداند، خدا ميان او و مردم را اصلاح خواهد كرد. (حكمت 423)
ارزش عقل و بردباري
و درود خدا بر او، فرمود: بردباري پرده است پوشاننده، و عقل شمشيري است بران،‌پس كمبودهاي اخلاقي خود را با بردباري بپوشان، و هواي نفس خود را با شمشير عقل بكش. (حكمت 424)
مسئوليت توانگران
و درود خدا بر او، فرمود: خدا را بندگاني است كه براي سود رساندن به ديگران، نعمت هاي خاصي به آنان بخشيده، تا آنگاه كه دست بخشنده دارند نعمت ها را در دستشان باقي مي گذارد، و هر گاه از بخشش دريغ كنند، نعمت ها را از دستشان گرفته و به دست ديگران خواهد داد. (حكمت 425)
دو چيز ناپايدار
و درود خدا بر او، فرمود: سزاوار نيست كه بندة خدا به دو خصلت اعتماد كند: تندرستي، و توانگري؛ زيرا در تندرستي ناگاه او را بيمار بيني، و در توانگري ناگاه او را تهيدست!. (حكمت 426)
جايگاه شكوه كردن
و درود خدا بر او، فرمود: كسي كه از نياز خود نزد مؤمني شكايت كند، گويي به پيشگاه خدا شكايت برده است، و كسي كه از نيازمندي خود نزد كافري شكوه كند، گويي از خدا شكوه كرده است!. (حكمت 427)
اندوه سرمايه داران
و درود خدا بر او، فرمود: بزرگ ترين حسرت ها در روز قيامت، حسرت خوردن مردي است كه مالي را به گناه گرد آورد، و آن شخصي به ارث برد كه در اطاعت خداي سبحان بخشش كرد، و با آن وارد بهشت شد، و گرد آوردندة اولي وارد جهنم گرديد. (حكمت 429)
اندوه زر اندوزي
و درود خدا بر او، فرمود: همانا زيان كارترين مردم در معاملات، و نوميد ترين مردم در تلاش، مردي است كه تن در گردآوري مال خسته دارد، اما تقديرها با خواست او هماهنگ نباشد، پس با حسرت از دنيا رود، و با بار گناه به آخرت روي آورد. (حكمت 430)
اقسام روزي
و درود خدا بر او، فرمود: روزي بر دو قسم است: آن كه تو را مي خواهد، ‌و آن كه تو او را مي جويي. كسي كه دنيا را خواهد، مرگ نيز او را مي طلبد تا از دنيا بيرونش كند، و كسي كه آخرت را خواهد، دنيا او را مي طلبد تا روزي او را به تمام پردازد. (حكمت 431)
شناخت عدل و بخشش
(از امام پرسيدند: عدل يا بخشش، كدام يك برتر است. حضرت فرمود: ) عدالت، هر چيزي را در جاي خود مي نهد، در حالي كه بخشش آن را از جاي خود خارج مي سازد. عدالت تدبير عمومي مردم است، در حالي كه بخشش گروه خاصي را شامل است، پس عدالت شريف تر و برتر است. (حكمت 437)
توصيف زهد و پارسايي
و درود خدا بر او، فرمود: زهد بين دو كلمه از قرآن است، كه خداي سبحان فرمود:«تا بر آنچه از دست شما رفته حسرت نخوريد، و به آنچه به شما رسيده شادمان مباشيد.» كسي كه بر گذشته افسوس نخورد، و به آينده شادمان نباشد، همة جوانب زهد را رعايت كرده است. (حكمت 439)
ارزش تداوم كار
و درود خدا بر او، فرمود: چيز اندك كه با اشتياق تداوم يابد، بهتر از فراواني است كه رنج آور باشد. (حكمت 444)
بهاي جان آدمي
و درود خدا بر او، فرمود: آيا آزاد مردي نيست كه اين لقمة جويندة حرام دنيا را به اهلش وا گذارد؟ همانا بهايي براي جان شما جز بهشت نيست،‌ پس كمتر از آن نفروشيد!. (حكمت 456)
تشنگان مال و علم
و درود خدا بر او، فرمود: دو گرسنه هرگز سير نشوند: جويندة علم و جويندة مال. (حكمت 457)
نشانه هاي ايمان
و درود خدا بر او،‌ فرمود: نشانة ايمان آن است كه راست بگويي، آنگاه كه تو را زيان رساند، و دروغ نگويي كه تو را سود رساند و آن كه بيش از مقدار عمل سخن نگويي، و چون از ديگران سخن گويي از خدا بترسي!. (حكمت 458)
غيبت، نشانه ناتواني
و درود خدا بر او، فرمود: غيبت كردن،‌ تلاش ناتوان است. (حكمت 461)
مسئوليت سرمايه داري
و درود خدا بر او، فرمود: مردم را روزگاري دشوار در پيش است كه توانگر اموال خود را سخت نگهدارد، در صورتي كه به بخل ورزي فرمان داده نشد. خداي سبحان فرمود: «بخشش ميان خود را فراموش نكنيد.» بدان در آن روزگار، بلند مقام، و نيكان خوار گردند، و با درماندگان به ناچاري خريد و فروش مي كنند در حالي كه رسول خدا (ص) از معامله با درماندگان نهي فرموده. (حكمت 468)
پرهيز از افراط و تفريط نسبت به امام
و درود خدا بر او، فرمود: دو كس نسبت به من هلاك مي گردند، دوستي كه زياده روي كند، و دروغ پردازي كه به راستي سخن نگويد. (اين كلام مانند سخن ديگري است كه فرمود: ) دو تن نسبت به من هلاك گردند،‌ دوستي كه از حد گذراند، و دشمني كه بيهوده سخن گويد. (حكمت 469)
ارزش عفت و پاكدامني
و درود خدا بر او، فرمود: پاداش مجاهد شهيد در راه خدا، بزرگتر از پاداش عفيف پاكدامني نيست كه قدرت بر گناه دارد و آلوده نمي گردد. همانا عفيف پاكدامن، فرشته اي از فرشته هاست. (حكمت 474)
راه كشور داري
(چون زيادبن ابيه را به جاي عبدالله بن عباس و شهرهاي اطراف آن حكومت داد، او را در دستورالعملي طولاني، از گرفتن ماليات نابهنگام نهي كرد و فرمود: ) عدالت را بگستران و از ستمكاري پرهيز كن، كه ستم،‌ رأيت را به آوارگي كشاند و بيدادگري به مبارزه و شمشير مي انجامد. (حكمت 476)
بزرگ ترين گناه
و درود خدا بر او، فرمود: سخت ترين گناهان، گناهي است كه گناهكار آن را سبك شمارد. (حكمت 477)
مسئوليت آگاهان
و درود خدا بر او، فرمود: خدا از مردم نادان عهد نگرفت كه بياموزند، تا آنكه از دانايان عهد گرفت كه آموزش دهند. (حكمت 478)
بدترين دوست
و درود خدا بر او، فرمود: بدترين دوست،‌ آنكه براي او به رنج و زحمت افتي. (حكمت479)
 


10 شهريور 1389برچسب:, :: 17:12 ::  نويسنده : نجمه
 

 

 
 



اشک عشق

 

http://www.allhatnocattle.net/water%20drop.jpg

 

قطره؛ دلش دریا می خواست

خیلی وقت بود كه به خدا خواسته اش رو گفته بود

هر بار خدا می گفت : از قطره تا دریا راهیست طولانی، راهی از رنج و عشق و صبوری، هر قطره را لیاقت دریا نیست!

قطره عبور كرد و گذشت

قطره پشت سر گذاشت

قطره ایستاد و منجمد شد

قطره روان شد و راه افتاد

قطره از دست داد و به آسمان رفت
 


و قطره؛ هر بار چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت
 


تا روزی كه خدا به او گفت : امروز روز توست، روز دریا شدن!

خدا قطره را به دریا رساند

قطره طعم دریا را چشید

طعم دریا شدن را


اما؛ روزی دیگر قطره به خدا گفت: از دریا بزرگ تر هم هست؟

خدا گفت : هست!

قطره گفت : پس من آن را می خواهم

بزرگ ترین را، و بی نهایت را !


پس خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت : اینجا بی نهایت است!

و آدم عاشق بود، دنبال كلمه ای می گشت تا عشق را درون آن بریزد

اما هیچ كلمه ای توان سنگینی عشق را نداشت

آدم همه ی عشقش را درون یك قطره ریخت

قطره از قلب عاشق عبور كرد!

و وقتی كه قطره از چشم عاشق چكید. خدا گفت :

 

 


حالا تو بی نهایتی، زیرا كه عكس من در اشــك عــاشق است!

 

 
 

 


10 شهريور 1389برچسب:, :: 17:1 ::  نويسنده : نجمه

منحنی قلب من، تابع ابروی توست


خط مجانب بر آن، کمند گیسوی توست
حد رسیدن به تو، مبهم و بی انتهاست

 
 
 
 
 
 


بازه تعریف دل، در حرم کوی دوست

چون به عدد یک تویی من همه صفرها

 
 
 


آن چه که معنی دهد قامت دلجوی توست

پرتوی خورشید شد مشتق از آن روی تو

 


گرمی جان بخش او جزئی از آن خوی توست

بی تو وجودم بود یک سری واگرا

 


ناحیه همگراش دایره روی توست

(پروفسور هشترودی)

 



4 شهريور 1389برچسب:, :: 18:49 ::  نويسنده : نجمه


پیش از اینها فكر می كردم خدا
خانه ای دارد كنار ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا

پایه های برجش از عاج وبلور
بر سر تختی نشسته با غرور

ماه برق كوچكی از تاج او
هر ستاره، پولكی از تاج او

اطلس پیراهن او، آسمان
نقش روی دامن او، كهكشان

رعد وبرق شب، طنین خنده اش
سیل وطوفان، نعره توفنده اش

دكمه ی پیراهن او، آفتا ب
برق تیغ خنجر او ماهتاب

هیچ كس از جای او آگاه نیست
هیچ كس را در حضورش راه نیست

پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود

آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان،دور از زمین

بود، اما در میان ما نبود
مهربان وساده و زیبا نبود

در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت

هر چه می پرسیدم، ازخود، ازخدا
از زمین، از آسمان، از ابرها

زود می گفتند : این كار خداست
پرس وجو از كار او كاری خداست

هرچه می پرسی، جوابش آتش است
آب اگر خوردی، عذابش آتش است

تا ببندی چشم، كورت می كند
تا شدی نزدیك، دورت می كند

كج گشودی دست، سنگت می كند
كج نهادی پای، لنگت می كند

با همین قصه، دلم مشغول بود
خوابهایم، خواب دیو وغول بود

خواب می دیدم كه غرق آتشم
در دهان اژدهای سركشم

در دهان اژدهای خشمگین
بر سرم باران گرز آتشین

محو می شد نعره هایم، بی صدا
در طنین خنده ی خشم خدا ...

نیت من، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا

هر چه می كردم، همه از ترس بود
مثل از بر كردن یك درس بود

مثل تمرین حساب وهندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه

تلخ، مثل خنده ای بی حوصله
سخت، مثل حل صدها مسئله

مثل تكلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود

...

تا كه یك شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یك سفر

در میان راه، در یك روستا
خانه ای دیدم، خوب وآشنا

زود پرسیدم : پدر، اینجا كجاست ؟
گفت، اینجا خانه ی خوب خداست!

گفت : اینجا می شود یك لحضه ماند
گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند

با وضویی، دست و رویی تازه كرد
با دل خود، گفتگویی تازه كرد

گفتمش، پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست ؟ اینجا، در زمین ؟

گفت : آری، خانه او بی ریاست
فرشهایش از گلیم و بوریاست

مهربان وساده و بی كینه است
مثل نوری در دل آیینه است

عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی

خشم، نامی از نشانی های اوست
حالتی از مهربانی های اوست

قهر او از آشتی، شیرین تر است
مثل قهر مهربان مادر است

دوستی را دوست، معنی می دهد
قهر هم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌با دوست معنی می دهد

هیچ كس با دشمن خود، قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی است...

...

تازه فهمیدم خدایم، این خداست
این خدای مهربان وآشناست

دوستی، از من به من نزدیك تر
از رگ گردن به من نزدیك تر

آن خدای پیش از این را باد برد
نام او را هم دلم از یاد برد

آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی، نقش روی آب بود


می توانم بعد از این، با این خدا
دوست باشم، دوست، پاك وبی ریا

می توان با این خدا پرواز كرد
سفره ی دل را برایش باز كرد

می توان درباره ی گل حرف زد
صاف وساده، مثل بلبل حرف زد

چكه چكه مثل باران راز گفت
با دو قطره، صد هزاران راز گفت

می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد

می توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سكوت آواز خواند

می توان مثل علفها حرف زد
با زبانی بی الفبا حرف زد

می توان درباره ی هر چیز گفت
می توان شعری خیال انگیز گفت

مثل این شعر روان وآشنا :
"پیش از اینها فكر می كردم خدا ..."

( زنده ياد قيصر امين پور)



4 شهريور 1389برچسب:, :: 18:28 ::  نويسنده : نجمه