درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 22
بازدید ماه : 84
بازدید کل : 54234
تعداد مطالب : 33
تعداد نظرات : 21
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


و خداوند اینجاست...




 دوباره صبح، ظهر ،شب ،غروب شد نيامدي...... 



1 مرداد 1389برچسب:, :: 20:2 ::  نويسنده : نجمه

 




نامت چه بود؟
-
آدم



فرزندِ كي ؟
-
من را نیست نه مادری و نه پدری بنویس اول یتیم عالم خلقت




محل تولد؟
-
بهشت پاک




اینک محل سکونت؟
-
زمین خاک



آن چیست بر گُرده نهادی؟
-
امانت است.



قدت؟
-
روزی چنان بلند که همسایه خدا ، اینک به قدر سایه بختم بروی خاک




اعضای خانواده؟
-
حوای خوب و پاک، قابیل وحشتناک،هابیل زیر خاک




روز تولدت؟
-
در جمعه ای ،به گمانمروز عشق




رنگت؟
-
اینک فقط سیاه ز شرم چنانگناه




وزنت؟
-
نه آنچنان سبک که پَرم در هوای دوست ، سنگین نهآنچنان که نشینم به این زمین




جنست؟-
نیمی مرا زخاک نیمی دگرخدا




شغلت؟
-
در کار کشت امید بروی خاک




شاکی تو؟
-
خدا




نام وکیل؟
-
آن هم فقط خدا




جرمت؟
-
یک سیب از درخت وسوسه



تنها همین؟
-
همین و بس



حکمت؟
-
تبعید در زمین




همدمت در گناه ؟
-
حوای آشنا




ترسیده ای؟
-
کمی




زچه؟
-
که شوم من اسیر خاک




آیا کسی به ملاقاتت آمده است؟
بلی




چه کس؟
گاهی فقط خدا




داری گلایه ای؟
دیگر گِله نه ولی...




ولی که چه؟
حکمی چنین آن هم به یک گناه؟!!!!




دلتنگ گشته ای؟
زیاد




برای که؟
تنها فقط خدا




آورده ای سند؟
بلی




چه؟
دو قطره اشک




داری توضامنی؟
بلی




چه کس؟
 
فقط خدا



در آخرین دفاع؟
می خوانمش چنان که اجابت کند دعا
 


29 تير 1389برچسب:, :: 16:58 ::  نويسنده : نجمه

 

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.
بعد از مرگم، انگشت‌های مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت‌نگاری قرار دهید.
به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!
ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک ‌کاری کنند.
عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است.
بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.
کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!
مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.
روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.
دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!
کسانی که زیر تابوت مرا می‌گیرند، باید هم قد باشند.
شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.
گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.
در مجلس ختم من گاز اشک‌آور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.
از اینکه نمی‌توانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش مي طلبم.

   

 
 

 



31 خرداد 1389برچسب:, :: 12:31 ::  نويسنده : نجمه

تو به من خنديدي و نمي‌دانستي من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديم باغبان از پي من تند دويد سيب را دست تو ديد غضب آلوده به من كرد نگاه سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك و تو رفتي و هنوز سالهاست كه در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تكرار كنان مي‌دهد آزارم و من انديشه‌كنان غرق اين پندارم كه چرا خانه كوچك ما سيب نداشت؟



20 خرداد 1389برچسب:, :: 19:35 ::  نويسنده : نجمه

کافر نامه

خدايا کفر نمي‌گويم،
پريشانم،

چه مي‌خواهي‌ تو از جانم؟!
مرا بي ‌آنکه خود خواهم اسير زندگي ‌کردي.

 

خداوندا!
اگر روزي ‌ز عرش خود به زير آيي
لباس فقر پوشي
غرورت را براي ‌تکه ناني

‌به زير پاي‌ نامردان بياندازي‌
و شب آهسته و خسته
تهي‌ دست و زبان بسته
به سوي ‌خانه باز آيي
زمين و آسمان را کفر مي‌گويي
نمي‌گويي؟!

 

خداوندا!
اگر در روز گرما خيز تابستان

تنت بر سايه‌ي ‌ديوار بگشايي
لبت بر کاسه‌ي‌ مسي‌ قير اندود بگذاري
و قدري آن طرف‌تر

عمارت‌هاي ‌مرمرين بيني‌
و اعصابت براي‌ سکه‌اي‌ اين‌سو و آن‌سو در روان باشد
زمين و آسمان را کفر مي‌گويي
نمي‌گويي؟!

 

خداوندا!
اگر روزي‌ بشر گردي‌
ز حال بندگانت با خبر گردي‌
پشيمان مي‌شوي‌ از قصه خلقت، از اين بودن، از اين بدعت.

خداوندا تو مسئولي.

 

خداوندا تو مي‌داني‌ که انسان بودن و ماندن
در اين دنيا چه دشوار است،
چه رنجي ‌مي‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است…



16 خرداد 1389برچسب:, :: 11:2 ::  نويسنده : نجمه

.....

يك شبي مجنون نمازش را شكست

بي وضو در كوچه ليلا نشست

عشق آن شب مست مستش كرده بود

فارغ از جام الستش كرده بود

گفت يا رب از چه خوارم كرده اي

بر صليب عشق دارم كرده اي

خسته ام زين عشق دل خونم نكن

من كه مجنونم تو مجنونم نكن

مرد اين بازيچه ديگر نيستم

اين تو و ليلاي تو من نيستم

گفت اي ديوانه ليلايت منم

در رگت پنهان و پيدايت منم

سالها با جور ليلا ساختي

من كنارت بودم و نشناختي...



12 خرداد 1389برچسب:, :: 21:45 ::  نويسنده : نجمه